ساریناسارینا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

سارینا فرشته کوچولوی مامان

بابا منو بوس کن

قربون اون خرف زدنت برم عزیز دلم امروز که توی تخت خوابت خوابیده بودی بابا میثم کاراشو کرده بود تا بره دفتر از اون جایی که باباعادت داره موقع بیرون رفتن حتما باید منو ببوسه امروزم همین کاروکرد الته اگه تو هم بیدار باشی اول تورو میبوسه اما تو حواب بودی یا لااقل این طور به نظر میومد اما....................... بابا که داشت ااز اتاق میرفت بیرون صددای خانومی  اومد که هنوز منو بوس نکردی بعدم که بوستو گرفتی گفتی:مرسی که بوسم کردی.جوجوی آبی یلدت نره آخه جوجو َشانسی خیلی دوست دالری قربون  شیرین زبونیات یشم منو بابا عاشقتیم عزیز دلم ...
12 مرداد 1390

نقاشیهای سارینا جونی

جیگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگرتو با این هنرت داوینچی من اینم آقا گاوه که با هنر و خلاقیت کشیده شده.باورتون میشه کار یه دختر ٢ ساله باشه؟ اینم عکس یه آقا با سیبیل عاشقتم دخترم،عشقم،نفسم،هستیم،دیونه وار دوست دارم بببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببوس برای بهترین دختر دنیا ...
11 مرداد 1390

سارینا ایباب کشی میکند

سلام دختر گل مامان منو بابا به خاطر ماه مبارک رمضان یه خونه تکونی کوچولو کردیم          و تصمیم گرفتیم که تخته خوابت رو بیاریم توی اتاق خودمون و از این بابت تو خیلی خوشحالی و مدام بهم میگی:مامان مرسی که دخدم و آوردی اداق مامان  شب اول اصرار داشتی منم بیام پیشت آخه عادت داری صورتم و ناز کنی موقع خواب عزیز دلم ولی من همه ی کتاب داستانهاتو آوردم و ازت خواستم یکیشو انتخاب کنی تا برات بخونم و توهم که عاشق کتاب داستانی کتاب تولد مملی رو دادی تا برات بخونم عاشقتم خانومی ،میمیرم برات عروسکم   ...
11 مرداد 1390

شعرهای سارینا3

گل پسر داریم هیچکی نداره تاج سر داریم هیچکی نداره                                                           تموم گربه ها بیاید تماشا بگید صد آفرین به قدو بالاش به به چه گلی هزار ماشالله چشم دشمناش کور شه ایشالله              کیسه ی شیرازی کجاست اون لیف اهوازی کجاست   &...
11 مرداد 1390

شیرین زبونی

سلام عزیز دلم می خواستم بدونی تو برا مامانت قشنگترین و دوست داشتنی ترین و بهترین و خوردنی ترین و عزیزترین دختر دنیایی قربونت برم. من به خاطر داشتن تو بابا میثم روزی هزار مرتبه از خدا تشکر میکنم و نمی دونم کجای زندگیم چه کار خوبی انجام دادم که خدای مهربون تو و بابا میثم و به خاطر پادش بهم هدیه داد دوستتون دارم وتا وقتی زنده ام عاشقانه و خاب=لصانه دوستتون خواهم داشت عشق مامان تازگیا حرفایی میزنی که حسابی من و بابارو غافلگیر میکنی عزیزدلم دیروز رفته بودی توی اتاق ما و در بسته میشه و جیجر مامان تو هم گریه میکردی و بلند بلند می گفتی : تو رو دودا نینا رو دنها نذارید (تورو خدا منو تنها نذارید)من و بابا پشت در مرده ب...
10 مرداد 1390

شعرهای سارینا 2

گربه ی خوش صدا منم،ببین چه جور ساز میزنم                                                           با صدای زنبورکم ،غصه ها رو دور میکنم قدو قوارم و نبین،لباس پارم و نبین                            &nbs...
7 مرداد 1390

شعرهای سارینا

آیینه کو،آب کجاست،شونم چی شد اون بالاست                                                                              آیینه و آب و شونه میخوام برم برم به خونه   گل پونه نعنا پونه میخواد بره به خونه...
6 مرداد 1390

سارینا بابایی میشود

  سلام ای تنها بهونه واسه ی نفس کشیدن همیشه بابا میثم به مامان میگفت دخترا باباییند ولی تو عشق مامان به من بیشتر از بابا وابسته ای ولی از اونجا که دل مهربونت خیلی بزرگه وقتی از شمال  اومدیم مامان لباسا رو ریخت توی ماشین وقتی می خواستم لباسارو بیرون پهن کنم بابا میثم اومد و ازم گرفت و گفت:تو خسته ای خودم پهن میکنم اینجا بود که خانومی اومدو لباسارو از بابا گرفت و گفت تو خسته ای مامان خسته نیست یه بوس گنده هم از بابا میثمش کرد هورااااااااااااااااااااااااااا بابا میثم به آرزوش رسید ...
4 مرداد 1390

مسافرت یک روزه

سلام بهونه ی قشنگ من برای زندگی پنجشنبه منو تو بابا میثم رفتیم شمال قربون هردوتاتون برم که تو بابا میثم تنها عشقای زمینی من هستید یه مسافرت یک روزه که بابا میثم به خاطره من این مسافرت و اومد آخه مامان خیلی هوای شمال و کرده بود اما تو گل مامان بر عکس سالهای گذشته چنان مشتاق آب بازی نبودی و میگفتی ددالت میکشم (خجالت میکشم)و تمام مدت ماسه بازی میکردی ...
4 مرداد 1390